جدول جو
جدول جو

معنی سیر شدن

سیر شدن
بیزار شدن، نفرت زده شدن، بی میل شدن، بی رغبت گشتن، ملول گشتن، متنفر شدن، دلزده شدن
متضاد: راغب گشتن، مشتاق شدن، خسته شدن، دست کشیدن، رها کردن، گریزان شدن، اشباع شدن
متضاد: گرسنه ماندن، گرسنه شدن، بی نیاز گشتن، مستغنی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد