جدول جو
جدول جو

معنی سیاست

سیاست
تدبیر، خطمشی، دیپلماسی، تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات، حقه بازی، دوزوکلک، حکومت، حکم، ریاست، حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد