معنی سازمند سازمند آماده، آراسته، ساخته، مجهز، مهیامتضاد: ناسازمند، منظم، مرتب، اسلوب مندمتضاد: نامنظم، مغشوش، سازور، سازمان یافته، درخور، لایق، سزاوار فرهنگ واژه مترادف متضاد