معنی ساز ساز ارغنون، تار، سه تار، چنگ، رود، عود، تجمل، برگ، دستگاه، ساخت، سامان، تحمل، سازگاری، سازش، خدعه، فریب، مکر، نیرنگ، تدارک، تهیه، جامه، رخت، لباس، بنه، توشه، زاد سفر، راه، روش، طریق، شیوه 01 نفع، سود، آرایش، آما فرهنگ واژه مترادف متضاد