معنی ساده
- ساده
- آسان، سهل، میسر
متضاد: مشکل، مغلق، پیچیده، شاق، بی آلایش، بی نقش، امرد، نرم بروت، نوخط، خوش باور، خوش خیال، زودباور، ساده لوح
متضاد: رند، تودار، ابله، بله، مغفل، نادان، بی آلایش، بی تکلف، وضیع، بسیط، بی آمیغ، مفرد
متضاد: سخت، نقشدار، مرکب
