معنی خویشتن دار خویشتن دار باتقوا، پرواپیشه، تقواپیشه، متقی، پرهیزگار، خوددارمتضاد: بی تقوا، ناپرهیزگار، بردبار، شکیبا، صابر، صبورمتضاد: باشکیبا، عجول، نابردبار فرهنگ واژه مترادف متضاد