جدول جو
جدول جو

معنی خلع کردن

خلع کردن
برکنار کردن، معزول کردن، منفصل کردن، عزل کردن
متضاد: گماشتن، برگماشتن، منصوب کردن، کندن، برکندن، بیرون آوردن (لباس و)
فرهنگ واژه مترادف متضاد