معنی خراب شدن خراب شدن ویران شدن، مخروبه شدن، منهدم شدن، از کارافتادن، مست شدن، لایعقل شدن، گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن، بد شدن، نامطلوب شدن، منحرف شدن، بدکاره شدن، رسواشدن، بدنام شدن، بی آبرو شدن، نابود شدن، ازبین رفتن، تباه فرهنگ واژه مترادف متضاد