معنی حکم کردن حکم کردن امر کردن، دستور دادن، فرمایش دادن، فرمودن، فرمان دادن، رای صادر کردن، قضاوت کردن، داوری کردن، فتوا دادن، نظر دادن، رای دادن، اقتضا کردن، ایجاب کردن، کارآیی داشتن، نقش پرداز بودن، حکومت کردن، حکم راندن، فرمان روایی فرهنگ واژه مترادف متضاد