معنی چاره پذیر چاره پذیر حل شدنی، قابل حل، علاج پذیر، درمان پذیر، چاره بردار، اصلاح پذیرمتضاد: چاره ناپذیر، نشدنی، حل ناشدنی فرهنگ واژه مترادف متضاد