جدول جو
جدول جو

معنی تاثیر کردن

تاثیر کردن
اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن
متضاد: تاثیر پذیرفتن، کارگر شدن، نفوذ کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد