معنی پیر پیر جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر، پاتال، فرتوت، ناتوان، ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد، پیشوا، قایدمتضاد: برنا، جوان، مرید فرهنگ واژه مترادف متضاد