معنی پراکنده پراکنده پاشیده، پخش، پخش وپلا، ولو، پریشان، متشتت، متفرق، نابسامان، نامضبوط، نامنظم، منثور، متواری، تارومار، متلاشی، شایع، منتشر، تنک، جدا، رها، منفکمتضاد: مجموع فرهنگ واژه مترادف متضاد