معنی بیهوده گو بیهوده گو پراکنده گو، حراف، ژاژخا، مهذار، محمل باف، وراج، هرزه خای، هرزه درای، هرزه گوی، هرزه لای، یاوه سرامتضاد: حقگو فرهنگ واژه مترادف متضاد