جدول جو
جدول جو

معنی بی سامان

بی سامان
بی ترتیب، آشفته، پریشان، بی نظم، نامرتب، نامنظم
متضاد: مرتب، منظم، بی برگ، بی توشه، فقیر، درمانده، مستمند، بی نوا، مسکین
متضاد: دارا، غنی، آواره، بی خانمان، بی ماوا، خانه به دوش، بی سرپناه
متضاد: بسامان، بی رونق
متضاد: پررونق، بی سرانجام
فرهنگ واژه مترادف متضاد