جدول جو
جدول جو

معنی به هم زدن

به هم زدن
آشفته کردن، پریشان کردن، نامرتب کردن
متضاد: مرتب کردن، مختل کردن، زیرورو کردن، مخلوط کردن، باطل شدن، لغو شدن، خراب شدن، مختل شدن، بی سامان شدن، بی نظم شدن، نامنظم شدن، از بین رفتن، نابود شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد