معنی به پا خاستن به پا خاستن ایستادن، برخاستن، بلند شدنمتضاد: نشستن، شورش کردن، شوریدن، طغیان کردن، عصیان ورزیدنمتضاد: تسلیم بودن، انقلاب کردن، قیام کردن، نهضت کردنمتضاد: تسلیم شدن فرهنگ واژه مترادف متضاد