معنی بندگی کردن بندگی کردن پرستش کردن، عبادت کردن، اطاعت کردن، انقیاد ورزیدن، خدمت کردن، خدمتگزاری کردنمتضاد: خیانت کردن، نوکری کردنمتضاد: آقایی کردن، نوکر بودنمتضاد: ارباب بودن فرهنگ واژه مترادف متضاد