معنی باز گشتن باز گشتن آمدن، بازآمدن، برگشتن، رجعت کردن، مراجعت کردنمتضاد: عازم شدن، عزیمت کردن، عود کردن، پشیمان شدن، توبه کردن، منصرف شدنمتضاد: مصمم شدن، مرتبط بودن، ارتباط داشتن فرهنگ واژه مترادف متضاد