جدول جو
جدول جو

معنی باد کردن

باد کردن
متورم شدن، ورم کردن، آماس کردن، پف کردن، نفخ کردن، افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن، به فروش نرفتن، روی دست ماندن، مصرف نشدن
متضاد: به فروش رساندن، آب کردن، پرهوا کردن، دمیدن، برانگیختن، تهییج کردن، تی
فرهنگ واژه مترادف متضاد