جدول جو
جدول جو

معنی باتجربه

باتجربه
آزموده، حاذق، خبره، کارآزموده، کاردان، کهنه کار، مجرب
متضاد: بی تجربه، تازه کار
فرهنگ واژه مترادف متضاد