جدول جو
جدول جو

معنی آشنا

آشنا
انیس، خودی، خویش، دوست، شناخت، مالوف، مانوس، مونس، یار، شناسا، شناسنده، عارف، اخت، خودمانی، آگاه، بلد، مسبوق، وارد
متضاد: بیگانه، بیگانه، جاهل، بیگانه، غیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد