جدول جو
جدول جو

معنی اهل

اهل
سزا، صلاحیت دار، مطلع، وارد، رام، سزاوار، صالح، اهالی، بومی، تبعه، ساکن
متضاد: نااهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد