معنی viver
viver
زندگی کردن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با viver
vivir
vivir
زِندِگی کَردَن، زِندِگی می کُنَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
vivre
vivre
زِندِگی کَردَن، زِندِگی می کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
viser
viser
هَدَف قَرار دادَن، هَدَف، هَدَف گُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
virer
virer
چَرخیدَن، چَرخِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vider
vider
خالی کَردَن، خالی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
vivere
vivere
زِندِگی کَردَن، زِندِگی می کُنَند
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
vier
vier
چَهار
دیکشنری هلندی به فارسی
vier
vier
چَهار
دیکشنری آلمانی به فارسی