معنی trabalhado
trabalhado
زحمت کشیده، کار کرد، کاری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با trabalhado
trabalhando
trabalhando
دَر حالِ کار، کار کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
trabalhador
trabalhador
سَخت کوش، کارگَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
trabalhoso
trabalhoso
سَخت کوشانِه، پُر زَحمَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
trabajado
trabajado
زَحمَت کِشیدِه، کار کَرد، کاری
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
trabalhar
trabalhar
کار کَردَن، بَرایِ کار کَردَن، زَحمَت دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی