معنی propor
propor
پیشنهاد دادن، پیشنهاد کند
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با propor
propre
propre
تَمیز، خُود
دیکشنری فرانسوی به فارسی
proposer
proposer
پیشنَهاد دادَن، بَرایِ پیشنَهاد دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
grosor
grosor
ضِخامَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
probar
probar
اِثبات کَردَن، ثابِت کُنَد، آزمایِش کَردَن، چِشیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
proponer
proponer
پیشنَهاد دادَن، پیشنَهاد کُنَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
propio
propio
خُود
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pelopor
pelopor
مُدِرن و پیشرو، پیشگام، یادگار، پیشِ رو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Proper
Proper
صَحیح، مُناسِب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
proporre
proporre
پیشنَهاد دادَن، پیشنَهاد کُنَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی