معنی pressentir
pressentir
گمان کردن، حسّ
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با pressentir
pressentir
pressentir
گُمان کَردَن، حِسّ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ressentir
ressentir
خَشمگین شُدَن، اِحساس کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presentir
presentir
گُمان کَردَن، حاضِر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ressentir
ressentir
خَشمگین شُدَن، کینِه توز
دیکشنری پرتغالی به فارسی
presentar
presentar
اِرائِه دادَن، مُعَرِّفی کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
resentir
resentir
خَشمگین شُدَن، کینِه توز
دیکشنری اسپانیایی به فارسی