معنی pressa
pressa
شتابزدگی، عجله کن، شتاب
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با pressa
pressé
pressé
عَجَلِه دار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prestar
prestar
قَرض دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
tressé
tressé
بافتِه شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
presser
presser
فِشار دادَن، فِشُردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
paresse
paresse
کاهِلی، تَنبَلی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pretesa
pretesa
ظاهِرسازی، اِدِّعا
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
presto
presto
زود، بِه زودی، زودهِنگام
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
promessa
promessa
وَعدِه، قُول دادَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
apressar
apressar
شِتاب کَردَن، عَجَلِه کُن، عَجَلِه کَردَن، تَلاش کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی