معنی poder
poder
توانستن، قدرت، قدرت داشتن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با poder
poder
poder
تَوانِستَن، مِی تَوانَد، قُدرَت، قُدرَت داشتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
poner
poner
گُذاشتَن، قَرار دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
podar
podar
حَذف کَردَن، هَرَس کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
coder
coder
کُدگُذاری کَردَن، کُد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Coder
Coder
بَرنامِه نِویس، کُدگُذار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
poser
poser
پُرسِش کَردَن، قَرار دادَن، ژِست گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
podre
podre
فاسِد، پوسیدِه، گَندیدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
podar
podar
حَذف کَردَن، هَرَس کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی