معنی parar
parar
ایستادن، برای توقّف، متوقّف کردن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با parar
pasar
pasar
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pagar
pagar
پَرداخت کَردَن، پَرداخت کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
parah
parah
شَدید، اِنتِقادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
aparar
aparar
بُرِش زَدَن، کوتاه کَردَن، بُریدَن، بُرِش کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
pagar
pagar
پَرداخت کَردَن، پَرداخت کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
karar
karar
تَصمِیم، تَصمِیم گیری، حُکم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
zarar
zarar
زیان، آسیب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
arar
arar
شُخم زَدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
arar
arar
شُخم زَدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی