معنی operar
operar
عمل کردن، عمل کنند
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با operar
operar
operar
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
operare
operare
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
moderar
moderar
مُعتَدِل کَردَن، مُتِوَسِّط
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
operador
operador
اُپِراتُور
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
opacar
opacar
صَحنِه را بِه دَست گِرِفتَن، تَحتِ الشُعاع قَرار دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
opérer
opérer
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
cooperar
cooperar
هَمکاری کَردَن، هَمکاری کُنَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
operator
operator
اُپِراتُور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
operasi
operasi
عَمَلیّات
دیکشنری اندونزیایی به فارسی