معنی operação
operação
عملیّات
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با operação
iteração
iteração
تِکرَار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
cooperação
cooperação
هَمکاری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ofegação
ofegação
غُرِّش، نَفَس نَفَس زَدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
moderação
moderação
میانِه رَوی، اِعتِدال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
superação
superação
مُوَفَّقِیَّت بیش اَز حَد، اِنعِطاف پَذیری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
geração
geração
نَسل
دیکشنری پرتغالی به فارسی