معنی moderação
moderação
میانه روی، اعتدال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با moderação
federação
federação
اِتِّحادیِه، فِدِراسیون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
modulação
modulação
مُدُولاسیون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
moderado
moderado
مُتِوَسِّط
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
moderato
moderato
مُتِوَسِّط
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
operação
operação
عَمَلیّات
دیکشنری پرتغالی به فارسی
moderado
moderado
مُتِوَسِّط
دیکشنری پرتغالی به فارسی