معنی latir
latir
ناله کردن، پارس کردن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با latir
batir
batir
چَرخاندَن، شِکَستَن، هَم زَدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
lahir
lahir
مُتِوَلِّد، مُتِوَلِّد شُد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
satir
satir
طَنزآمیز، طَنز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
later
later
دیرتَر، بَعداً
دیکشنری هلندی به فارسی