معنی inserir
inserir
درج کردن، درج کنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با inserir
ingerir
ingerir
بَلعیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inferir
inferir
اِستِنباط کَردَن، اِستِنتاج
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
inserire
inserire
دَرج کَردَن، دَرج کُنید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ingerir
ingerir
بَلعیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
inferir
inferir
اِستِنباط کَردَن، اِستِنتاج
دیکشنری پرتغالی به فارسی
inferior
inferior
پَست تَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
inferior
inferior
پَست تَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
interior
interior
داخِلی، فَضایِ داخِلی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
inscrire
inscrire
ثَبتِ نام کَردَن، ثَبتِ نام کُنید، حَک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی