معنی injeção
injeção
تزریق
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با injeção
inspeção
inspeção
بازرَسی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
inserção
inserção
دَرج
دیکشنری پرتغالی به فارسی
intenção
intenção
قَصد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
invenção
invenção
اِختِراع
دیکشنری پرتغالی به فارسی
infecção
infecção
عُفونَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
indução
indução
اِستِقراء، اِلقاء
دیکشنری پرتغالی به فارسی
injunção
injunção
حُکم، دَستور
دیکشنری پرتغالی به فارسی
objeção
objeção
اِعتِراض
دیکشنری پرتغالی به فارسی
inação
inação
عَدَمِ فَعّالیَّت، بی عَمَلی
دیکشنری پرتغالی به فارسی