معنی imposição
imposição
تحمیل
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با imposição
exposição
exposição
نَمایِشگاه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
composição
composição
تَرکیب
دیکشنری پرتغالی به فارسی
disposição
disposição
تَرتِیب، مَنِش، تَمَایُل
دیکشنری پرتغالی به فارسی
suposição
suposição
فَرضیِّه، فَرض
دیکشنری پرتغالی به فارسی
oposição
oposição
مُخالِفَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
posição
posição
مُوقِعِیَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی