معنی função
função
عملکرد، تابع
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با função
junção
junção
تَقَاطُع، مَحَلِّ اِتِّصال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
unção
unção
تَدهِین، مَسح کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
bênção
bênção
دُعایِ خِیر، بَرَکَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fundação
fundação
بُنیاد، پایِه و اَساس
دیکشنری پرتغالی به فارسی
facção
facção
جِناح
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fração
fração
کَسری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ficção
ficção
داستان
دیکشنری پرتغالی به فارسی
punição
punição
مُجازات
دیکشنری پرتغالی به فارسی
sanção
sanção
تَحرِیم
دیکشنری پرتغالی به فارسی