معنی frango
frango
مرغی، مرغ
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با frango
franco
franco
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
franco
franco
مُستَقیم، صَریح، بی پَردِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
franco
franco
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
rango
rango
دَرَجِه بَندی، مَحدودِه، رُتبِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rango
rango
دَرَجِه بَندی، رُتبِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
orange
orange
نَارَنجی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
branco
branco
سِفید
دیکشنری پرتغالی به فارسی
fração
fração
کَسری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Orange
Orange
نَارَنجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی