معنی cortejar
cortejar
گول زدن، موقعیّتی، دادگاه کردن، مؤسّس
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با cortejar
cortejar
cortejar
دادگاه کَردَن، دادگاه، گول زَدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cortejo
cortejo
مُغازِلِه، خوٰاستِگاری
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cortejo
cortejo
مُغازِلِه، راهپِیمایی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
gotejar
gotejar
چِکیدَن، چِکِّه کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
cortar
cortar
بُرِش کَردَن، بُرِش دادَن، بُریدَن، قَطع کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cortar
cortar
قَطع کَردَن، بُرِش دادَن، بُریدَن، بُرِش کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی