معنی compor
compor
ترکیب کردن، سرودن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با compor
camper
camper
اُردوگاه زَدَن، اُردوگاه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
romper
romper
پارِه کَردَن، شِکَستَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
couper
couper
بُرِش کَردَن، بُرِش دادَن، بُریدَن، قَطع کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
compter
compter
حِساب کَردَن، شُمارِش، شُمارِش کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
composer
composer
تَرکیب کَردَن، سُرودَن، شُمارِه گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
composé
composé
تَرکیبی، مُرَکَّب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
comprar
comprar
خَرید کَردَن، خَرید، خَریداری کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
componer
componer
تَرکیب کَردَن، سُرودَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pomper
pomper
پُمپ کَردَن، پُمپ
دیکشنری فرانسوی به فارسی