معنی coagir
coagir
وادار کردن، اجبار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با coagir
réagir
réagir
وَاکُنِش نِشان دادَن، وَاکُنِش نِشان دَهَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rougir
rougir
سَرازیر کَردَن، سُرخ شُدَن، قِرمِز شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
courir
courir
دَویدَن، اِجرا کُنید، مُسابِقِه دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
colgar
colgar
آویزان بودَن، آویزان کَردَن، آویزان شُدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
reagir
reagir
وَاکُنِش نِشان دادَن، وَاکُنِش نِشان دَهَند
دیکشنری پرتغالی به فارسی
cobrir
cobrir
کُلاه گُذاشتَن، پوشِش، پوشاندَن، پوشِش دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
clair
clair
شَفّاف، رُوشَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
cair
cair
مایِع
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
agir
agir
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی