معنی cansado
cansado
بی میل، خسته
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با cansado
cansado
cansado
بی مِیل، خَستِه، خَستِه کُنَندِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cansaço
cansaço
خَستِگی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
casado
casado
مُتِأَهِّل
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
casado
casado
مُتِأَهِّل
دیکشنری پرتغالی به فارسی
acusado
acusado
مُتَّهَم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
acosado
acosado
آشُفتِه، مُورِدِ آزار و اَذیَّت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
calmado
calmado
آرامِش دادِه شُدِه، آرام
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cargado
cargado
پُر اَز هَوایِ فِشُردِه، بارگُذاری شُدِه اَست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cantando
cantando
خوٰاندَن، آواز خوٰاندَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی