معنی aflição
aflição
رنج، مصیبت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با aflição
afeição
afeição
مَحَبَّت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
abolição
abolição
لَغو
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ambição
ambição
بُلَندپَروَازی، جاه طَلَبی، بُلَندهِمَّتی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
audição
audição
آزمون بازیگَری، شِنیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
volição
volição
اِرادِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
adição
adição
اِضافِه، عَلاوِه بَر این
دیکشنری پرتغالی به فارسی
aflito
aflito
سوگوار، مُصیبَت زَدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی