معنی złożony
złożony
تخت شده، مسطّح بودن، ترکیبی، منفجر شدن، پیچیده
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با złożony
ułożony
ułożony
چیدِه شُدِه، خُرد کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
założony
założony
مُستَقِرّ، خُودمُختار
دیکشنری لهستانی به فارسی
znużony
znużony
آشُفتِه، عَصَبی
دیکشنری لهستانی به فارسی