معنی zdezorientowany zdezorientowany با گیجی، با لبخند، سردرگم، پیچ و خم، پریشان، تعجّب، گیج، گیج شده، مات و مبهوت، به طور گیج کننده، متعجّب دیکشنری لهستانی به فارسی