معنی zbędny zbędny بی فایده، بی معنی، اضافی، رزرو کنید، قابل حذف، قابل جابجایی دیکشنری لهستانی به فارسی
zgodny zgodny هَم خوٰان، صَمیمِیَت، مُطابِق، مُشاهِدِه کُنید، سازِگار، هَماهَنگ دیکشنری لهستانی به فارسی
błędny błędny اِشتِباه آمیز، اِشتِباه کُن، اِشتِباه، مُغالِطِه، نادُرُست، ناشایِستِگی دیکشنری لهستانی به فارسی