معنی zapiąć
zapiąć
خم کردن، بمیر، بستن، کراوات
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با zapiąć
naciąć
naciąć
شِکاف ایجاد کَردَن، شِکایَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
zapisać
zapisać
ذَخیرِه کَردَن، فُروشگاه، یادداشت کَردَن، قابِلِ یادگیری
دیکشنری لهستانی به فارسی
zapinać
zapinać
بَستَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zabić
zabić
کُشتَن، ذِبح، با ضَربِه کُشتَن، ضَعیف
دیکشنری لهستانی به فارسی
zająć
zająć
تَصاحُب کَردَن، گاه بِه گاه
دیکشنری لهستانی به فارسی