معنی zadawanie
- zadawanie
- تحمیل
واژههای مرتبط با zadawanie
dodawanie
- dodawanie
- اِضافِه، اِضافِه کَردَن
załamanie
- załamanie
- اِنکِسار، اِنکار
udawanie
- udawanie
- ظاهِرسازی، آشِکار
zabawnie
- zabawnie
- بِه طَرزِ خَندِه داری، با شادی، خَندِه دار، پوچ، بِه طُورِ خَندِه دار، خَیالی، بِه طُورِ سَرگَرم کُنَندِه، سَرمایِه داری
zadanie
- zadanie
- وَظیفِه، وَظیفِه شِناس