معنی wymijanie
wymijanie
طفره روی، طلا
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با wymijanie
wymiennie
wymiennie
بِه طُورِ قابِلِ تَعویض، بِه وُضوح
دیکشنری لهستانی به فارسی
wymaganie
wymaganie
نِیَاز، نِیَاز داشتِه باشَد
دیکشنری لهستانی به فارسی